سامانسامان، تا این لحظه: 14 سال و 1 روز سن داره

پسرم سامان

این روز ها سامانی ....

این روز ها سامانی .... بسیار عاشق سطل زباله آشپز خونه شده . تا جایی که هر چی به دستش می رسه می اندازه توش. دیشب چند تا قاشق و کنترل تلویزیون. امروز هم چند تا اسباب بازی و روسری من . کشان کشان رو انداز منو برده بود می خواست بندازه توی سطل هر کاری می کرد نمی تونست. دیروز هم کیف من افتاده بود دستش و هر چی کارت داشتم اون ها رو با پرسشون مچاله کرده بود و انداخته بود توی سطل زباله و می گفت :پت (پرت) هر چی هم به دستش می رسه مثل خودکار ،کنترل تلویزیون به قول خودش ایدی (cd)می ندازه توی ویدیو و صداش رو هم در نمیاره مثل این که از این روز هاست که بسوزه . هر وقت هم بشه اوقات فراقتش می ره کابینت ها رو باز می کنه و ه...
26 مهر 1390

می خوام از سامانی بنویسم

می خوام از سامانی بنویسم اول براتون بگم سامانی ازبس گاز گرفته اون چن تا دندونش هم به جای این که رشد کنن کم کم دارن می ریزن . یه دندون دندو ن آسیاب داره . سه تای دیگه نصفه نیمه در اومدن. بی نهایت به کارتن بره ی ناقلا علاقه منده.   تا جایی که مغز من و بابا رو خورده و همش می گه:داتون و اجازه ی کاری هم به ما نمی ده . از تلویزیون هم زیاد دوست نداره نگاه کنه . فقط از کامپیوتر .طوری که بعضی مواقع موجب در گیری بین سامان و ساسان می شه. دوست نداره کسی به اسباب بازی هاش دست بزنه . دختر عمه و پسر عمه وقتی به اسباب بازی هاش دست می زنن چنان به اون ها حمله می کنه و سرشون دادمی کشه که نگو و نپرس اون...
23 مهر 1390

بدون عنوان

سامانی ..... ممکنه تصویر زیر کمی دیر لود بشه چون از حجمش کم نکردم .  بنا به درخواست دوستان تصویر رو با حجم پایین تر دوباره اپلود کردم که برای همه قابل دیدن باشه          ...
23 مهر 1390

نقاشی های سامان

طراحی مدرن سامان   دو نمونم از بهترین آثار :( البته تابلو زیاد خلق کرده) اولین نقاشی آقا سامان روی کاغذ و  با خودکار     نقاشی بعدی مربوط به هنر نمایی روی دیواره که با مداد ( طراحی با سیاه قلم)   خلق شده     ...
8 مهر 1390

عشق به پلیس

عشق به پلیس دیشب بابا داشت تلویزیون نگاه می کرد سامان هم توی اتاق کارتن . اگه گفتین چی؟ طبق معمول بره ی  ناقلا. بعد یه هو رفت پیش بابا آخر های فیلم بود که توش ماشین پلیس بود و بعدش تموم شد . سامانی هم مرتب می گفت پویس. بابا هم نمی فهمید و می گفت پوست .اون می گفت پویس . تا من سر رسیدم وگفتم می گه پلیس . دیگه ول کن نبود به قدری گریه و داد و بیدادمی کرد که من پلیس می خوام . تا بالاخره زدم کانال پنج دیدم که برنامه ی همراهان می ده . کمی آروم گرفت و می گفت فقط باید آپویسه . خلاصه با ترفند قرار شد بخوابه . دکمه ی خاموش رو زد کنترل ها رو گذاشت رو میز با پا هم دکمه ی سه راهی و رو زد و خ...
7 مهر 1390

سپاس گزاری

سلام به همه ی دوستان عزیز من و سامان من خداوند بزرگ را شاکرم که چنین دوستان مهربانی دارم . واقعا از ته دل همه ی شما رو دوست دارم . از همه سپاس گزارم که همیشه جویای احوال سامان من هستند . و همیشه با نظرات خود مایه ی دل گرمی من بودند. عزیزان امیدوارم به علت این تاخیر من را ببخشید . به امید خدا از این به بعد می خواهم مطالب جدید تری در مورد عزیزم سامان بنویسم. ...
4 مهر 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسرم سامان می باشد